کوچه باغ آرامــــــــــــــــــش

هدف از این وبلاگ معرفی شعرها و نوشته های جوانان است با نام خود و ایجاد فضایی فرهنگی برای تبادل اندیشه و نقد برسی آثار نویسنده گان آن است

حسین قهارپور

تمام یکطرفه ها برایم جاده شده اند...
که خودم را دور بزنم...
با کفش هایی از خاطرات، به وسعتِ عاشقانه های بی تکرار، ولی به عمقِ پوشالیِ یک حادثه...
خاطراتی که مرورم می کنند...
و سنگفرش هایی که خسته اند از شمارشِ قدم هایم...
آرزویم این بود که تو از تمامِ همیشگی هایت، هنوز باشی...
و چه تلخ است باورِ تکرار نشدنیِ عمر...
من اکنون، چاله های خیابان را حفظ کرده ام و تو،
نقاشیِ ماهیِ هفت سینِ زندگی ات را...
دو و چهارِ آبانیِ من ازبینِ تمامِ سه شنبه های بی فرجام، مالِ تو...
فقط کاش از تمامِ دونفره ای های پُر ابهام، یادت میماند...
که چیزی که هنوز یاد نگرفته ام، شِناست...
به اندازه ی تمامِ آستین های خیس...
بدهکاری...
«ح.ق»



موضوعات: شعرودلنوشته های حسین قهاری,

[ بازدید : 401 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 26 مرداد 1393 ] [ 12:20 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

وقتی که بهار،
درد را در گلویم شکوفه می دهد...
انتظارم از مقلب القلوب، تغییرِ هیچ حالی نمیشود،
«ح.ق»



موضوعات: شعرودلنوشته های حسین قهاری,

[ بازدید : 445 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 26 مرداد 1393 ] [ 12:18 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

دلتنگی هایم را باخودم زمزمه میکنم/شادی هایم را برای تو میگذارم/
باید مثلِ من باشی/تا بدانی در نگاهِ حزن الودم/
یک نفر همیشه ترا فریاد میکند/ و نبودنت را در چار جوبِ خیال/
روزی هزار بار به تصویر می کشد
......................................شهلاشقاقی(توتیا)



موضوعات: شهلا شقاقی,

[ بازدید : 439 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 23 مرداد 1393 ] [ 11:27 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

مرثیه ی جوانی
..............................
آواره سر زمینِ خاطره ها
دیگر نه یادی و نه یاری
صدای خش خشِ برگهای پاییزی
زیرِ پای یار نمی اید
و درختان به تبسم او سلام نمی گویند
بیچاره عشق ،پیچیده در لفافِ زمان
نشسته در غبار ،خسته و درد الود
نه یارای اظهارِ وجود،نه تابِ فراموشی
درمانده من، که شیشه بودم و اکنون
نمودارِ زنگارِ ایینه
سرد و بی احساس،مانده در
انجماد و رکود
ودر این میان،فراموشکار یارِ مهربان
که بی خبر،سفر کرد و رفت
به ناکجایِ ارمانهایش
.....................
........................کاش می شد دوباره شیشه شد
اما شنیدم که دیگر
ماهی های از اب گرفته تازه نیستند
هُما در جستجویِ سعادت گم شد
و سفرِ یار در دیارِ فراموشی
دیدار را به قیامت حواله کرد
عشق با وصل به دستگاهِ اِحیا
به کُمایِ قرون رفت
و من مرثیه نگارِ تاریخِ جوانی شدم
تا شاید صبحی دیگر
صدایی مرا بیدار سازد،شاید



موضوعات: شهلا شقاقی,

[ بازدید : 316 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مرداد 1393 ] [ 20:27 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

می خواهم ترا(سه شعر با همین نام که دیشب سرودم و در سه قسمت
پست میکنم)
...........................
شمعی شدم در بزمِ تو
پروانه می خواهم ترا
پروا مکن از عاشقی
دیوانه می خواهم ترا
هم جانِ من، هم جانِ تو
جانانه می خواهم ترا
رقصی بپا کن دلبرم
رقصانه می ترا
مستم نکردی زان لبت
مستانه می خواهم ترا
در بینِ این مَه بانوان

شاهانه می خواهم ترا
از بی وفایی دَم مَزن
مردانه می خواهم ترا
هرگز مگو دوری زِ من
افسانه می خواهم ترا
..................................شهلاشقاقی(توتیا)............

93/5/20



موضوعات: شهلا شقاقی,

[ بازدید : 316 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مرداد 1393 ] [ 20:13 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

یا رب این خسته میازار به بازار دگر
ساغری نوش نکن باز به آزار دگر

شاهدم کرده ای برچرخش این چرخ نگون
نغمه ای ساز نکن باز به آواز دگر

((دلنوشته های من))


پاییز۸۸



موضوعات: دلنوشته های مهین غلامی,

[ بازدید : 325 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مرداد 1393 ] [ 20:09 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]


حسین قهار پور

مگر می شود ننوشت؟! من باشم، شب باشد و پچ پچِ کلی حرف های بی مخاطب...!!! باید نوشت تا جنونِ این ذهنِ باران خورده، از هق هقِ تلخِ خیالِ همیشه خیس، خالی شود... یک روزی دل تو هم برای دریا زدن تنگ می شود و آنجا، من میمانم و خاطراتِ پهلو گرفته، که شوق رسیدن هم تکانش نمیدهد... برای منِ در تو تنها شده، راهی نمانده جز به خوردِ عکس ها رفتن، ناشناس شدن در حافظه ای که «دُچارَت» شده، کوچک شدن در فاصله ای که امتدادم می دهد.... باید به سایه ی خودم خو کنم، که دلش از پلک های پر سوالم سنگین تر است... باید بروم، اما، دستی که در موهای تو سفر کرده، به هیچ چمدانی نمی رود... راهم را، روی برگ برگِ این چندمین روز از پاییزیِ هوایت، میان سنگفرشِ واژه های تمامِ شعر های بی فرجام، گم می کنم... من پروازم را امشب، با یک کبوترِ بی پرِ لالِ نبودنت، تا بلندای تمامِ دلبستگی هایم آغاز کردم، برای آن احساس عمیقی که در گردبادِ خاطرات، به روی ثانیه های خسته ی منتظر، پَرپَر میزند، برای چشمانی که به راهت بارانی اند، عیدی چه آوردی؟؟! آری، بهارِ من، خیسِ خاطرات، لبریزِ تولّدی نو شده... تولد پروانه هایی، که پریروزِ پیلگیِ خود را، فراموش کرده اند... هفت سینِ من اینجا، سوختن در لحظه لحظه هایی است که مرورت می کنند... عیدت مبارک باشد امّا من، بی شنیدنِ لالایی ات اینجا به خواب رفته ام... «ح.ق»



موضوعات: شعرودلنوشته های حسین قهاری,

[ بازدید : 298 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مرداد 1393 ] [ 12:09 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

این روزهای لعنتی
..............................
این روز ها مرگ زوزه میکشد
عشق خفته
انسانیت مرده
عزراییل همان سیاست است
جان می ستاند و مغرور میگذرد
قلبم ساعت وار، گذر درناکِ زندگی را
به دیوار میخکوب میکند
استعمار،استبداد،استسمار
گوشِ فلک کر شده
دیگر نمی شنود
انسان چقدر غریب است
در مقابلِ ابزار خود ساخته
و مرگ، مرگ ،مرگ...............
همیشه فاتحِ میدان
بیزارم از این جنگهایِ تکراری
لعنت بر این روزهای بی پایان
افتخارِ هر ملت
تعدادِ جنگهای دولت
چه فخریست این حقیر،این انسان؟
بر تارَک جهان
کین گونه میتازد وُ دِرو میکند
«باز باران» «ازدحامِ کوچه ی خوشبخت»
و،فقط تنهایی ،شیون از دردِ بشر
شرم از دیدنِ خود
آندر آن آیینه ی رسوایی
مرگ بر اینهمه خود خواهی وُ بی پروایی

.........................................شهلا شقاقی(توتیا).....93/5/16



موضوعات: شهلا شقاقی,

[ بازدید : 324 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 16 مرداد 1393 ] [ 21:04 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

پای کسی غیر از تو حاشا در میان باشد

وقتی که چشمت راوی این داستان باشد


تو باشی و فکر کسی باشم؟چه کس دیده

هرگز دوتا خورشید دریک آسمان باشد؟


تلخی تو دلچسب چون سیگار بعد از چای

رسم است زیبارو کمی نامهربان باشد!


گیسوی خودرا وا مگیر ازدست من ،مگذار

این کشتی طوفان زده بی بادبان باشد


یک شهر کشته مرده ات هستند و حق دارند

سخت است قلبی از نگاهت در امان باشد


خالی است دستانم ولی زیبایی ات گم بود

شاعر اگر می خواست فکر آب و نان باشد


تقویم حرف مفت دارد می زند خانم

پیرم ولی آدم دلش باید جوان باشد....
عکس: ‏پای کسی غیر از تو حاشا در میان باشد
وقتی که چشمت راوی این داستان باشد

تو باشی و فکر کسی باشم؟چه کس دیده
هرگز دوتا خورشید دریک آسمان باشد؟

تلخی تو دلچسب چون سیگار بعد از چای 
رسم است زیبارو کمی نامهربان باشد!

گیسوی خودرا وا مگیر ازدست من ،مگذار
این کشتی طوفان زده بی بادبان باشد

یک شهر کشته مرده ات هستند و حق دارند
سخت است قلبی از نگاهت در امان باشد

خالی است دستانم ولی زیبایی ات گم بود
شاعر اگر می خواست فکر آب و نان باشد

تقویم حرف مفت دارد می زند خانم
پیرم ولی آدم دلش باید جوان باشد....‏





[ بازدید : 266 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 14 مرداد 1393 ] [ 19:30 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

عکس






[ بازدید : 267 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 14 مرداد 1393 ] [ 19:20 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]