کوچه باغ آرامــــــــــــــــــش

هدف از این وبلاگ معرفی شعرها و نوشته های جوانان است با نام خود و ایجاد فضایی فرهنگی برای تبادل اندیشه و نقد برسی آثار نویسنده گان آن است


تنها
تاکسی ما توی ترافیک لابلای ماشین ها گیر کرده بود و تکان نمی‌خورد. سرم را با نگاه کردن به سرنشینان ماشین‌های دور و بر گرم کرده بودم. شادند یا غمگین؟ راضی‌اند یا ناراضی؟ به چی فکر می‌کنند؟
دو تا ماشین آنطرف‌تر زن و مردی به طرف هم چرخیده بودند و با هم حرف می‌زدند. آنقدر حواس‌شان به هم بود که انگار نه انگار لابلای این همه ماشین و ترافیک دیوانه کننده گیر افتاده‌اند، عاشقانه و رها فقط همدیگر را می‌دیدند. برایم جالب شده بودند، دقیق‌تر که شدم از برافروختگی صورت مرد و حالت چهره زن فهمیدم که با هم حرف نمی‌زنند، دعوا می‌کنند، چند لحظه بعد زن از ماشین پیاده شد، در را به هم کوبید و پیاده در خلاف جهت ماشین راه افتاد. مرد بوق زد، دوباره بوق زد ولی زن برنگشت و لابلای ماشین‌ها گم شد. مرد از ماشینش پیاده شد و در جهتی که زن رفته بود نگاه کرد که ببیند زن را می‌بیند یا نه. دوباره سوار ماشین شد و دوباره پیاده شد و این بار در همان مسیری که زن رفته بود دوید. ماشین بدون سرنشین لابلای انبوه ماشین‌ها بی‌حرکت ایستاده بود.
نیمه شب بیدار شدم، دلم می‌خواست می‌دانستم برگشته‌اند و ماشین‌شان را برده‌اند یا ماشین در خیابان خالی تنها مانده است. پیاده تا آنجا رفتم... ■


سروش صحت





[ بازدید : 604 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 25 دی 1395 ] [ 0:29 ] [ Ahmad afshinmehr ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]